سلام.از دست هر چه امتحان و کتاب درسی است خلاص شدم.البته فعلا.و باز هم موقتا از امراض مختص محصلین که عبارت است از چشم درد و خستگی بیش از حد و بی حوصلگی و بعضی دردهای ناشناخته ی دیگر نجات یافتم و نجات از دست مزخرفترین امتحان زندگی که همان کنکور است را به کنکوری ها یعنی سارای عزیز، دریای دریا دل و برادرم که از دوستان خوبم است، تبریک می گویم.پارسال همین مواقع بود که تا اعلام نتایج با وجود دلهره در بی خبری  خوشایند تری از اخبار تلخ بعد از کنکور به سر می بردم. و مثل خیلی وقت های دیگر فهمیدم که در این چرخ بلند ساده ی بسیار نقش معما گونه اتفاقات غالبا دور از انتظارند. خبر دیگر شایعه ی فوت من که اول از شنیدنش به شدت خنده ام گرفت و بعدا عکس العملم تا حدودی تغییر کرد.بیشتر تعجبم از تکنولوژی بود که تا کنون حوادث را به محض اتفاق افتادن به سرعت منعکس می کرد و در این مورد خبر حادثه را قبل از رخ دادنش پخش کرد.جل الخالق!ظواهر نشان می دهد که تشابه اسمی است وسپاس فراوان از همه ی تسلیت هایتان.عرض شود که هنوز زنده ام.گرچه به نظرم بد نمی آید اگر این خبر واقعیت داشت ولی الان که قرار است بعد از دو سال دوستی با سارا خاتون فردا او را حضورا ببینم ترجیح می دهم چند صباحی دیرتر بمیرم.هنوز شکر خدا به "...نترسیم از مرگ..." اعتقاد دارم.و البته"فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل/چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن"